کد مطلب:9087 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:520

جغرافياي تاريخي هجرت حضرت معصومه (س)(2)
مقاله
اوضاع سياسي و فرهنگي عصر موسوي - دولت عباسي



گروههاي مختلف فكري و سياسي چون شيعيان، عباسيان و خوارج با امويان مخالف بودند و مخالفت گروههايي چون شيعه اماميه به سالهاي آغازين عصر خلافت مي رسيد. به شهادت رساندن امامان شيعه موج خشم و نفرت را در ميان شيعيان به حركت درآورده بود و گاه اين حركتها به صورت قيامهايي عليه خاندان اموي خودنمايي مي كرد.



عباسيان كه به صورت خزنده حيات سياسي خود را در دوره خلافت امويان شروع كرده بودند با دو پشتوانه ديني و دنيايي حكومت را به دست گرفته و احزاب مدعي را يكي پس از ديگري بركنار كردند. سابقه دنيايي آنها، اتكاء به سابقه اشرافيت قريشي بود كه ريشه در پيمان سياسي و تجاري يك قرن گذشته اعراب داشت و سابقه ديني آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمي و علوي بود كه در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و يمن و ايران ريشه دوانده بود.(نقشه 5)



عباسيان از خاندان عموي پيامبر، «عباس » بودند و از خاندان مكي «هاشم » محسوب مي شدند، همين سبب ادعاي حقانيت خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مي آراستند، حال آنكه بني اميه از اين امتياز محروم بودند. با اين همه پس از استقرار حكومتشان با علويان همان رفتاري را نمودند كه پيش از آنها خاندان اموي كرده بود.

خلفاي معاصر حضرت معصومه(س)



حضرت فاطمه معصومه(س)، دخت گرامي امام موسي كاظم(ع) در سال 173 هجري تولد يافت و دولت عباسي از سال 132 هجري با به خلافت رسيدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال 656 هجري ادامه داشت. از اين رو تمامي حيات حضرت معصومه(س) در دوره خلافت عباسيان بوده، بر خلاف امام كاظم(ع) كه زوال حكومت اموي را شاهد بوده است. خلفاي عباسي از آغاز حكومت تا انجام حيات حضرت معصومه(س) به قرار زير است:



1 - سفاح 132 هجري 2 - منصور136 هجري 3 - مهدي 158 ه.ق 4 - هادي 169 ه.ق 5 - هارون الرشيد 170 ه.ق 6 - امين 193 ه.ق 7 - مامون 128 - 198 ه.ق(نقشه 6)



علامه سيد جعفر مرتضي عاملي گويد: «عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهل بيت خط رابطي ترسيم كنند به چند دليل:



نخست: آنكه بدين وسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاي ديگر منصرف مي ساختند.



دوم: آنكه مردم بيشتر به آنان اعتماد مي كردند و از پشتيبانيشان برخوردار مي گرديدند.



سوم: آنكه دعوت خود را بدين وسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتي مردم مي رهانيدند.



چه اينان در سرزمينهاي اسلامي آنچنان از شهرت كافي برخوردار نبودند و مردم نيز براي هيچيك از آنان، بر خلاف علويان حق دعوت و حكومت را نمي شناختند. از اين رو با وجود علويان، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مي شد امري فريب آميز و باور نكردني مي نمود.



چهارم: آنكه مي خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود. چه مي خواستند، بدين وسيله رقيبي در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند، به نفع علويان تبليغ مي كنند، خود آنان را از تحرك باز دارند».



ليكن امام صادق(ع) مخالفت خود را با دستگاه عباسي اعلام كرد، رشته سياست را از دست خليفه وقت خارج ساخته، خشم وي را به جان خريد. امام صادق(ع) پس از استواري حكومت منصور در جواب سؤال وي كه چرا به دربار عباسي رفت و آمد نمي كند فرمود:



«ما كاري نكرده ايم كه به جهت آن از تو بترسيم و از امر آخرت پيش تو چيزي نيست كه بدان اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتي براي خود نمي داني كه تو را دلداري بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟»



حكومت بر سرزمين پهناور اسلامي چنان منصور را مغرور كرده بود كه مباني سياسي خلافت عباسي را به فراموشي سپرد و پيشواي علويان و امام شيعيان را به شهادت رساند.

قيام علويان



موضعگيري امام صادق(ع) و عكس العمل منصور، علويان را با فتنه سياست بازان عباسي آشنا ساخت و پرده از پنهانكاري آنها برداشت. از اين رو قيام علويان در مصر موسوي رو به اوج نهاد و مخالفت با خلافت عباسي فراگير شد. برخي از قيامهاي عصر عباسي به قرار زير است:



1 - قيام محمد بن عبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه)2 - قيام ابراهيم بن عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه)3 - فراخواني علي بن عباس بن حسن (عصر موسوي)4 - قيام فخ به رهبري حسين بن علي بن حسن مثلث(عصر موسوي،169 ه)



در قيام فخ برخي از شخصيتهاي هاشمي و غير هاشمي به شهادت رسيدند و بعضي چون «يحيي بن عبدالله بن حسن » و «ادريس بن عبدالله بن حسن » به ايران و مصر رفتند تا به خونخواهي رهبر قيام فخ قيامهاي ديگري برپا دارند. هر چند يحيي در كار خود توفيق نيافت و پس از هجرت به منطقه «ديلم » به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسيد، ولي ادريس از مصر به مراكش رفت و حكومت ادريسيان را بنا نهاد كه تا دو قرن دوام آورد. حكومتي كه به قول محمد جواد مغنيه نخستين حكومت شيعه شناخته شد.

موقعيت علمي و منابع مالي قيام كنندگان



عموم رهبران قيام در عصر موسوي و برخي از پيروان آنها از شاگردان مكتب امام صادق(ع) و شخصيتهاي برجسته علمي مذهبي عصر خود بودند كه به پارسايي زندگي مي گذراندند.



فهرست شماري از شخصيتهاي انقلابي مكتب جعفري به ترتيب زير است:



1 - ابراهيم بن عبدالله محض 2 - محمد بن عبدالله محض 3 - حسين علي، رهبر قيام فخ 4 - سليمان بن عبدالله 5 - يحيي بن عبدالله بن حسن، صاحب ديلم و مرد شماره 2 قيام فخ 6 - ادريس بن عبدالله بن حسن، پايه گذار حكومن ادريسيان



با توجه به اين نكته كه قيام كنندگان عصر موسوي خود از عالمان ديني محسوب مي شدند كه مكتب امام معصوم (ع) را درك كرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قيام عليه عباسيان نموده بودند و تاييد آنها چون قيام فخ و گسترش آيين وكالت و پذيرش هداياي خلفاي جور از سوي امام كاظم(ع)، ما را به اين نكته هدايت مي كند كه منابع مالي قيام كنندگان علاوه بر غنايم جنگي، كمكهاي مالي امام(ع) بوده است.



شيخ صدوق نقل مي كند زماني كه امام كاظم(ع) نزد هارون الرشيد حاضر شده هارون غضب خود را پنهان كرد و به دلجويي امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمي آيي؟ امام فرمود: پهناوري كشورت و دنيا دوستي تو مانع از آن مي شود.



پس از آن هارون الرشيد هدايايي به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فكر تزويج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم كه تا نسل او براي هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمي پذيرفتم ».



از طرفي وقتي ائمه طاهرين(ع) مي خواهند اصحاب خود را توثيق نمايند از عبارت «حزب آبائي » و «من حزبنا» استفاده مي كنند. چنانكه امام رضا(ع) در توثيق اسماعيل بن خطاب و صفوان بن يحيي فرمايند: «رحم الله اسماعيل بن الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائي و من كان من حزبنا ادخله الله الجنة ».



به سبب اينكه قيام كنندگان ولايت ائمه طاهرين(ع) را پذيرفته و ائمه پيروي آنها را تاييد كرده اند، در رديف افراد حزب آنها، كه همان حزب الله است داخل شده اند. پيشوايان ديني نيز سرپرستي آنها را پذيرفته و منابع مالي آنها را هم تامين مي كنند. از اين رو امام كاظم(ع) حتي هداياي خلفاي جور را مي پذيرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شيعه اي كه قيامهاي عصر موسوي را برپا مي نمايند.

وكلا و كارگزاران امام كاظم(ع)



امام كاظم(ع) براي سامان بخشي به نظام فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي جامعه شيعه و انسجام امت اسلامي، وكلا و كارگزاراني را در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامي قرار داده بود تا جهان تشيع در زير لواي سازماندهي واحد با امام عليه السلام در ارتباط باشند. اين ارتباط موجب مي شد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گويد، مسائل مالي چون پرداخت وجوهات از طريق وكلا به آساني صورت پذيرد و نظام اقتصادي شيعيان سامان يابد. برخي از اين وكلا كه از اصحاب خاص امام كاظم(ع) شمرده مي شوند، به قرار زير هستند:



1 - اسامة بن حفص 2 - ايوب بن نوح 3 - نضر بن قابوس 4 - عبدالرحمن بن حجاج 5 - عبدالله بن جندب بجلي 6 - علي بن مهزيار7 - علي بن يقطين

شهر آرماني غدير



با توجه به توسعه سازمان وكلا در عصر موسوي و قيامهاي مورد تاييد مقام ولايت، هارون الرشيد و دستگاه لافت بيمناك شدند. آنها مي دانستند كه امام هارون را غاصب خلافت پيامبر و زمامداري جهان اسلام مي داند و اگر توان براندازي حكومت عباسي را داشته باشد، در آن تامل نخواهد كرد و با براندازي دولت عباسي، حكومت اسلاي بر مبناي اصول تعيين شده در فلسفه سياسي اسلام را بنا خواهد نهاد.



قيام هاي پي درپي علويان نظام پوشالي عباسي و شعارهاي دروغين رژيم سفاك هاروني را بر ملا ساخته بود و سازمان وكلا اين فرصت را مي داد تا امام براي آينده جهان اسلام انديشه كند و در صدد مقابله با عباسيان برآيد.



هارون در طي جلسات متعدد مسائلي را با امام كاظم(ع) در ميان نهاد تا از انديشه سياسي امام آگاهي يابد. روزي به آن حضرت گفت: حاضر است «فدك » را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتي حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهي!



هارون پرسيد: حدود و مرزهاي آن كدام است؟



امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نخواهي داد.



هارون اصرار كرد و سوگند ياد نمود كه اين كار را انجام خواهد داد.



امام در تعيين حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افريقا و حد چهارم آن نيز مناطق ارمنيه و بحر خزر است.



هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مي داد و به شدت ناراحت مي شد، نتوانست خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتي گفت: با اين ترتيب چيزي براي ما باقي نمي ماند!



امام كاظم(ع) فرمود: مي دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همين سبب از گفتن آن امتناع داشتم.



امام مجموع قلمرو اسلامي را حدود فدك معرفي كرد و با اين بيان مشروعيت امامت و رهبري اهل بيت عصمت(ع) و تصاحب غاصبانه آن از سوي خلفا را بر ملا ساخت.



روزي ديگر هارون، امام موسي كاظم(ع) را كنار كعبه ديد، رو به امام كرده و گفت: «تو هستي كه مردم پنهاني با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايي برمي گزينند؟»امام فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم ».



«من امام دلها هستم و تو پيشواي تن هايي ».

زنداني شدن و شهادت امام كاظم(ع)



امام كاظم(ع) در زمان خلافت هارون دو بار زنداني شد. مدت زنداني شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نيست ولي در مرتبه دوم از سال 179 تا183 هجري قمري يعني مدت چهار سال در زندان بود كه به شهادت ايشان منجر شده است.



تاكيد رسول اكرم(ص) بر اينكه امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرزندان اويند، موجب شكوه و عظمت اهل بيت در ميان مسلمانان شد. چنانكه روايات زيادي در باره نهادي شدن بزرگداشت اهل بيت(ع) در جوامع روايي شيعيان و اهل سنت آمده است. از جمله حديث ثقلين و حديث سفينه كه از طريق دهها راوي نقل شده است.



عباسيان در مقابل اين مقام الهي اهل بيت(ع) كه شايستگي آنها را براي امامت و خلافت به اثبات مي رساند، خود را بني اعمام رسول خدا(ص) دانسته و اينگونه استدلال مي كردند، زمان رحلت پيامبر(ص)، عباس عموي او زنده بود و با وجود او حقي براي فرزندان عموهاي ديگر رسول خدا(ص) باقي نمي ماند. حال آنكه شيعه براي اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهي نداشت. بلكه نصوص وارده از پيامبر و امام سابق در رابطه با تعيين امام بعدي را شرط امامت ائمه اثني عشر مي دانست. دولت عباسي سعي داشت حسنين و فرزندان آنها را، فرزندان علي بن ابيطالب(ع) قلمداد نمايند و اذهان مردم را از اهل بيت به خود متوجه سازند.



ابن اثير سبب زنداني شدن امام كاظم(ع) را اينگونه نقل مي كند:



هارون الرشيد در رمضان 179 ه.ق به مقصد حج عمره به مكه مي رفت كه در سر راه خود به مدينه آمده و وارد روضه رسول خدا(ص) شد پس از زيارت مرقد مطهر براي جلب توجه مردم در رابطه با نسب خويش به رسول خدا(ص) اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا رسول الله يابن عم » «سلام بر تو اي رسول خدا، اي پسر عمو». در اين هنگام موسي بن جعفر(ع) كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمده و خطاب به رسول خدا(ص) فرمود: «السلام عليك يا ابة » «سلام بر تو اي پدرم ». با شنيدن اين سخن رنگ از رخسار هارون پريده و خطاب به امام كاظم(ع) گفت: «هذا الفخر، يا اباالحسن جدا» به واقع اين مايه افتخار است يا اباالحسن، و سپس دستور توقيف آن حضرت را صادر كرد.



امام از زنداني به زندان ديگر انتقال يافت و به سبب فضايل اخلاقي زندانبانان را تحت تاثير قرار داد تا در بيست و پنجم رجب سال 183 هجري قمري در زندان سندي بن شاهك به شهادت رسيد.



و در باب التين بغداد مقبره قريشي ها به خاك سپرده شد.

حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر



حضرت فاطمه معصومه(س) در سال 173 هجري قمري به دنيا آمد و حضرت امام موسي كاظم(ع)183 هجري به شهادت رسيد، از اين رو حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا(ع) سي وپنج سال داشتند. در ميان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مي شدند و علوم الهي را از پدر، مادر و برادر فرا مي گرفتند. در عصر موسوي نيز اين سيره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه(س) از همان دوران كودكي به آموزش علوم ديني مي پرداخت. استعداد ذاتي، طهارت روح و برخورداري از استادان معصوم كه از علوم الهي بهره وافي دارند، وي را به مرحله اي از كمال علمي رساند كه روزي جمعي از شيعيان وارد مدينه شدند و تعدادي پرسش در نامه اي نوشته و به خاندان امامت بردند. حضرت موسي بن جعفر(ع) در سفر بود و امام رضا(ع) در مدينه تشريف نداشت. هنگامي كه آن گروه از مدينه قصد عزيمت داشتند، از اينكه خدمت امام رضا(ع) نرسيده بودند و دست خالي بدون پاسخ به سؤالات علمي و ديني خويش به وطن برمي گشتند، بسيار اندوهگين بودند.



حضرت فاطمه معصومه(س) كه در آن ايام هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاي آنان را نوشت و به آنها عنايت فرمود. شيعيان مدينه را با سرور و شادي ترك كردند، در بيرون مدينه با امام كاظم(ع) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه(س) را به امام ارائه دادند. حضرت امام كاظم(ع) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادي و ابتهاج خود را با اين جمله بيان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدايش ».



از اين رو حضرت معصومه(س) در عصر رضوي علاوه بر اينكه از خاندان امام كاظم(ع) شناخته مي شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساي عصر خويش محسوب مي گشت و با وجود ناآرامي ها و ناملايمات فراوان چهار روايت از آن بانوي مكرمه به دست ما رسيده كه در محور اصول اعتقادي شيعه و تاكيد به وصايت حضرت اميرالمؤمنين و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع است.